- سرم بریده ای دارد
- دوباره بریز
- بخوان نام مرا بر سنگ وضعی شرمگین دارد
- چنان اجزای امواجی که سازد معنی کل را
- چشم تو مژگان زد و تصویر گل پر رنگ شد
- صدا در بند زنجیر دل دیوانه‌ای دارم
- درآه و دم ماست غمِ پیش و پسی چند
- بی کسی از رنگ ما در دیده ، مژگان بشکند
- چنان ماه در اسمان، یااباالفضل
- پس بمان ای ماه رویت را شهیدانت فدا
آخرین مطالب
امکانات وب
سرم بریده ای دارد
تیره
براده های اره که از آهن
تاریک
براده سری دارد
موموی گیسوان بلند را
تنها
بریده ای از عالم
تو
حجم تنهایی خودت را
من
هربار تهی می شوم از خویش
بر خیابانی که می گذرد
نامت.
لب های رهگذران در باد.
می لرزد شهر.
نام تو را اما...
بجز سر براده به دوش من
چه گیسوان ریخته ای داری.
ما را در سایت او سمت من نیامد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mahestan1 بازدید : 76
پیوند می خورد این لب
بر دانش تمام چیزها
در پرتگاه ترین افتادن اشکال
حالا بگو لب جو
یا لب گور
یا
عمیق تر از این ها
لب پیاله
تهی ست
از حرف هایی که به باد دادی
و شعرهایی که نگفتی
ما را در سایت او سمت من نیامد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mahestan1 بازدید : 67
بخوان نام مرا بر سنگ وضعی شرمگین داردمن آن سنگم که از عشقت شراری در کمین دارد
من اکنون مرده ام اما تو هستی در جفا کاریبقایی نیست در هستی، عدم در آستین دارد
شراری جسته از سنگم، به شوق دیدن رویتغبارم گرد راهت را نگاه واپسین دارد
چنان داغ تماشایم حرارت او سمت من نیامد...ادامه مطلب
ما را در سایت او سمت من نیامد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mahestan1 بازدید : 62
چنان اجزای امواجی که سازد معنی کل رابه گلشن می رساند گیسوانت ناز کاکل را
خیالستان پر از زنگ هجوم دیدن یار استجهان از رنگ رویت فهم کرد آیینۀ گل را
قیامت می رسد هرجا که تو آواز پا داریچه فهمی کرده خون از رفتنت موج تسلسل را
چنان از بوی تو مستم که از عش او سمت من نیامد...ادامه مطلب
ما را در سایت او سمت من نیامد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mahestan1 بازدید : 70
چشم تو مژگان زد و تصویر گل پر رنگ شدمستی مضراب ما را مایۀ آهنگ شد
آب شد تن بر غبار آتش دل ، سوختمبر تنم شولای آتش ریختی دل تنگ شد
منزلی از بی نشانی چیده بر دامن غبارراه ما نزدیک بود افسوس صد فرسنگ شد
گوشۀ چشم تو در آواز نرگس شور بودراک ماهور تو بر گی او سمت من نیامد...ادامه مطلب
ما را در سایت او سمت من نیامد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mahestan1 بازدید : 77
صدا در بند زنجیر دل دیوانه‌ای دارمجنون خفته‌ای در منزل ویرانه‌ای دارم
من از ایام رفته بر سر راهی که پیمودمجنون در حلقۀ زنجیر خود بر شانه‌ای دارم
خیال باد می‌چینم که طوفانی بچرخانمخوشم بر دوش سیل آنجا که من هم خانه‌ای دارم
خیال سوختن در دامنت اشکی نیف او سمت من نیامد...ادامه مطلب
ما را در سایت او سمت من نیامد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mahestan1 بازدید : 75
درآه و دم ماست غمِ پیش و پسی چند
گرم است غزل گفتن ما با نفسی چند
شیرینی لب های تو حلوای کسی نیست
می بوسد از آنها پروبال مگسی چند
ماییم گرفتار تماشای جمالت
پوشانده به دل گَردِ اسارت قفسی چند
ما گوهر دردانۀ عشّاق تو بودیم
اطراف تو آکنده شد از هیچ کسی چند
آه...، از قِبَلِ عشق تو در آتشم انداخت
آن شعله که زد بر دل ما از هوسی چند
از ماضی عشق تو بعید است، تماشا
افسوس میّسر نشود دسترسی چند
بهروز قزلباش
.
ما را در سایت او سمت من نیامد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mahestan1 بازدید : 81
بی کسی از رنگ ما در دیده ، مژگان بشکندسفرۀ دل واکنم، شاید کسی نان بشکند
من اسیر جاده ام، منزل بیابان من استدر هوای سیر تو گردم بیابان بشکند
گل به گل در آرزویت چیده ام عطر تو راتا مباد از گردش چشم تو بستان بشکند
چشم هایت راه مذهب می زند در دل مرااین پ او سمت من نیامد...ادامه مطلب
ما را در سایت او سمت من نیامد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mahestan1 بازدید : 64
جراحت تنت را دمادم گرفتهافق در افق صبح را دم گرفتهتو را ریخته خون و ماتم گرفتهشفق تا فلق هردو با هم گرفتهغم تو گریبان عالم گرفتهچنان ماه در اسمان، یااباالفضلتو را اسمانی ترین دلنوشت استقد و قامتت شمه ای از بهشت استعلم در علم دست پرچم سرشت استعطش در او سمت من نیامد...ادامه مطلب
ما را در سایت او سمت من نیامد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mahestan1 بازدید : 81
می رسد در کوه هر دم از گلوی تو صدا
سرمه در آواز دارد، عشق در اندوه ما
لغزش مستانه از راهی که می آیی عیان
می روی، پشت سرت جمع پریشانی رها
از نگاهت می تراود نور خورشید درونماه رو انگار والشمس است در اوج ضحی
از نشاط تاک خون برده است در اندام دل
د او سمت من نیامد...ادامه مطلب
ما را در سایت او سمت من نیامد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mahestan1 بازدید : 80