درآه و دم ماست غمِ پیش و پسی چندگرم است غزل گفتن ما با نفسی چند شیرینی لب های تو حلوای کسی نیستمی بوسد از آنها پروبال مگسی چند ماییم گرفتار تماشای جمالتپوشانده به دل گَردِ اسارت قفسی چند ما گوهر دردانۀ عشّاق تو بودیماطراف تو آکنده شد از هیچ کسی چند آه...، از قِبَلِ عشق تو در آتشم انداختآن شعله که زد بر دل ما از هوسی چند از ماضی عشق تو بعید است، تماشاافسوس میّسر نشود دسترسی چند بهروز قزلباش. , ...ادامه مطلب