سرم بریده ای داردتیرهبراده های اره که از آهنتاریکبراده سری داردموموی گیسوان بلند راتنهابریده ای از عالمتوحجم تنهایی خودت رامنهربار تهی می شوم از خویشبر خیابانی که می گذردنامت.لب های رهگذران در باد. می لرزد شهر. نام تو را اما...بجز سر براده به دوش منچه گیسوان ریخته ای داری. , ...ادامه مطلب