سرم بریده ای داردتیرهبراده های اره که از آهنتاریکبراده سری داردموموی گیسوان بلند راتنهابریده ای از عالمتوحجم تنهایی خودت رامنهربار تهی می شوم از خویشبر خیابانی که می گذردنامت.لب های رهگذران در باد. می لرزد شهر. نام تو را اما...بجز سر براده به دوش منچه گیسوان ریخته ای داری. , ...ادامه مطلب
بخوان نام مرا بر سنگ وضعی شرمگین داردمن آن سنگم که از عشقت شراری در کمین دارد من اکنون مرده ام اما تو هستی در جفا کاریبقایی نیست در هستی، عدم در آستین دارد شراری جسته از سنگم، به شوق دیدن رویتغبارم گرد راهت را نگاه واپسین دارد چنان داغ تماشایم حرارت , ...ادامه مطلب