چنان ماه در اسمان، یااباالفضل

ساخت وبلاگ

جراحت تنت را دمادم گرفته
افق در افق صبح را دم گرفته
تو را ریخته خون و ماتم گرفته
شفق تا فلق هردو با هم گرفته
غم تو گریبان عالم گرفته

چنان ماه در اسمان، یااباالفضل

تو را اسمانی ترین دلنوشت است
قد و قامتت شمه ای از بهشت است
علم در علم دست پرچم سرشت است
عطش در عطش تشنه خاکست و خشت است
عمو جان، نگاه تو اب بهشت است

قیامت قدت، جاودان یا اباالفضل

زمان در تب و تاب اما اگر بود
زمین خون جگر ، اسمان دیده تر بود
پران، تیر و تیغ و کمان و سپر بود
دل از عشق تو در شرار و شرر بود
کسی جز تو در اسمان ها مگر بود؟

کران در کران، ارغوان، یااباالفضل

یقینتست، اشک تو اب حیات است
هماهنگ با رقص تو کاینات است
وضوی تو از ابروی فرات است
و شمشیر تو در اذان و صلات است
نگاه تو لبریز اسم و صفات است

زبان اتشین در بیان یا اباالفضل

شرر بار تیغست و اوار و تیر است
زمین سر به سر خون و اثار تیر است
دلت چاک چاکست و، خونخوار، تیر است
اگر بر تنت تیغ و بسیار تیر است
نگاه تو اما غزلبار تیر است

دل افروز عشقت جهان یا اباالفضل
....

او سمت من نیامد...
ما را در سایت او سمت من نیامد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahestan1 بازدید : 84 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 17:49